ایست آرزوها

لطفا برای استعلام قیمت با شماره

۰۹۰۱۶۷۰۰۲۶۲

تماس بگیرید

توضیحات

ایست آرزوها
علی افکار ضدونقیض مشغولش کرده؛ که با صدای زنانه‌ای که خیلی نزدیک و با سلام شنیدن که مخاطبش کسی به غیر از او نمی‌تواند باشد؛ عکس‌العمل نشان می‌دهد.
– «علی کی آمدی؟ پول جُور شد؟ …. »
قبل از اینکه حرفی از دهان علی خارج شود؛ دختری جوان را روبه روی خودش می‌بیند. که مقنعه‌ای به سر دارد و صورت لاغر با چشمانی درشت. راکب موتور به حرف می‌آید و جوابش را می‌دهد: «نیم ساعت پیش آمدم.»
کمی جلوتر می‌آید و مساوی علی، شانه به شانه‌اش می‌ایستد.
– «به مامان زنگ زدی؟»
– «زدم. حالش بهتر هست. خوب شد قبول کرد که امروز خانه بماند. چند روز گذشته اصلاً استراحت نداشت … »
خواهر که حالا جلوی چشمانش علی را شانه‌به‌شانه برادرش می‌بیند، به نظرش می‌آید که همان دوست برادرش است. به او سلام می‌کند و ادامه می‌دهد که باعث زحمت شما شدیم و با سر برادرش را نشان می‌دهد: «به علی گفتم که‌این روزها همه گرفتار هستند و نمی‌شود از کسی انتظار داشت. ان‌شاالله خدا کار هیچکس را به بیمارستان نکشاند.»
با اینکه، علی چند دقیقه‌ای است که‌این دو را دیده حس می‌کند، خیلی زمانی است که با اینها ارتباط دارد و آنها را می‌شناسد.